جدول جو
جدول جو

معنی قطره زن - جستجوی لغت در جدول جو

قطره زن
(پُتَ زَ)
کنایه از هرزه گرد و هرزه کار که به یک جا و یک کار قرار نگیرد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن سال خورده، پیرزن، زن پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قط زن
تصویر قط زن
در خوشنویسی، چاقوی کوچکی برای بریدن قلم نی، در خوشنویسی، تکۀ باریکی از چوب یا استخوان که سر قلم نی را روی آن می گذارند و با قلم تراش می برند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ زَ)
چیزیست مانند تابه، لیکن از گل سازند و بر آن نان پزند. (برهان). تابۀ گلین که بر آن نان پزند. (از جهانگیری) (از آنندراج) (از رشیدی) :
نشسته جوانمرد اطلس فروش
ز خاکستر بیره زن درع پوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تند و تیز به راه رفتن. (برهان). کنایه از تند رفتن. (انجمن آرای ناصری). به صلۀ ’در’ کنایه از تیز رفتن و دویدن. (آنندراج) : چون قطره زدن آغازیدی پیل آبکش را به تردستی پیل مال ساختن. (درۀ نادره چ شهیدی ص 601) ، تردد کردن، به صلۀ ’بر’ کنایه از ریختن و باریدن. (آنندراج) ، بعضی به تحقیق نوشته اند که اطلاق آن بر شاطر حقیقت است و بر غیر استعاره، لهذا محل تأمل، چه یک جا قائل به حقیقت شدن و جای دیگر قائل به استعاره شدن وجهی می باید و آن مذکور نیست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نقاره چی. نقارچی. که نقاره زند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
زنگ زدا. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 398 ذیل ترجمه ابوالعباس موره زن بغدادی). صیقلی. صاقل. روشنگر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ / کِ)
مهره زننده. آن که کاغذ و قماش را به مهره جلا دهد. (آنندراج). صقال. (دهار) (مهذب الاسماء). صاقل، آخیزگر. دیوارزن. رهاص. آن که چینه کشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سکنۀ آن 108 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ یِ)
کنایه از تیغو شمشیر و پیکان و اسلحۀ صیقل زده. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ دُ)
کنایه از ابر، و آب دزد نیز گویند. (آنندراج) :
چو دریا چرا ترسم از قطره دزد
که ابرم دهد بیش از آن دست مزد.
نظامی (از آنندراج).
، و بعضی آفتاب را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ یِ زَ)
کنایه از آفتاب عالم تاب است. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ / تِ زَ)
مرد دیوث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ لَ / لِ خوَرْ / خُرْ)
آنکه به قرعه فال زند. (آنندراج) :
قول سه کس نیست بین، پر استوار
شاعر و قرعه زن و اخترشمار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یَ)
طبل زن. (ناظم الاطباء). رجوع به تبیره زن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ/ رِ)
پیرزن. مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. (تاریخ بیهقی).
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیره زن چون برفروزد.
نظامی.
دام یتیمان نبود دامنت
بارکش پیره زنان گردنت.
نظامی.
چون پیره زنیست کز گرانی
مرگش طلبی زرش ستانی.
نظامی.
هر کنیزی که شه خریدی زود
پیره زن در گزاف دیدی سود.
نظامی.
که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار.
سعدی.
فرشته ای که وکیلست بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقاره زن
تصویر نقاره زن
نقاره چی
فرهنگ لغت هوشیار
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعره زن
تصویر نعره زن
فریاد زن آنکه ببانگ بلند فریاد زند، جمع نعره زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهره زن
تصویر مهره زن
آنکه مهره زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره آب
تصویر قطره آب
چکه ّ آب کملکان
فرهنگ لغت هوشیار
آفتاب خورشید، ابر سحاب. توضیح راجع به ابر آب دزد رک. م. معین مزدیسنا و تاثیر آن در ابیات پارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره زرد
تصویر قطره زرد
سرشک زرد، خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهدزد
تصویر قطرهدزد
آب دزد، ابر، خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهزدن
تصویر قطرهزدن
آمد و شد کردن، باریدن، تیزرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعه زن
تصویر قرعه زن
پانسه زن آنکه بقرعه فال زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپره زن
تصویر تپره زن
طبل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرهزن
تصویر قطرهزن
سرشک زرد، خور چکه زن، هرزه کار هرزه گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قط زن
تصویر قط زن
برش زن کلکتراش خامه زن کلک بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره دزد
تصویر قطره دزد
((~. دُ))
آفتاب، خورشید، ابر، سحاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قط زن
تصویر قط زن
((~. زَ))
چوب باریکی که نوک قلم را هنگام بریدن روی آن می گذارند
فرهنگ فارسی معین
دهل زن، نقاره چی، نوبت زن
فرهنگ واژه مترادف متضاد